پرسش های چهارگزینه ای (فارسی دوازدهم: ستایش )
کدام بیت با متن زیر ارتباط معنایی ندارد؟
“《باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده . پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه ی روزی به خطای منکر نبرد》
۱ ) نپنـدارم از بنده دم در کشد خدایش به روزی قلم در کشد
۲)دو کونش یکـی قـطـره از بحر علم/ گنه بیند و پرده پوسـد بـه حلـم
۳ ) اگر جرم بخشی به مقدار جود/ نماند گنه کاری اندر وجود
۴)ادیـم زميـن سـفرة عـام اوست/ بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
فارسی دوازدهم ، درس ۲
بیت “گفت : « باید حد زند هشیار مردم مست را » / گفت : « هشیاری بیار ، اینجا کسی هشیار نیست » ، با کدام بیت تناسب مفهومی دارد ؟
۱ ) مسـت گویـد همـه بیهوده سخن سخن /مسـت تـو بـر مسـت مگیر
۲ ) باده با محتسـب شـهر ننوشی حافظ/ که خورد باده ات و سنگ به جام اندازد
۳ ) شـه اگر باده کشان را همه بر دار زند/ گذر عـارف و عامی همه بر دار بود
۴ ) مسـت ار ادبی نمود هشیارش دان/ هشیار کـه بـی ادب بود مسـتش گیر
شاعر در همه بیتها به جز بیت ۰۰۰۰۰
به بی عدالتی و وضع نابسامان دستگاه حکومت اشاره کرده است
. ۱ ) گفت نزدیک است والی را سرای آن جاشویم/ گفت : والی از کجا در خانه خمار نیست ؟
۲ ) گفت : آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت : در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
۳) گفت : مستی زان سبب افتادن و خیزان می روی/ گفت : جرم راه رفتن نیست ، ره هموار نیست
۴ ) گفت : می باید تو را تا خانه قاضی برم گفت : رو صبح آی ، قاضی نیمه شب بیدار نیست
بیت ، « گفت می بسیار خوردی ، زان چنین بی خود شدی ؛ گفت : ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست » با کدام یک از ابیات زیر قرابت معنایی دارد ؟
1 ) في الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر/ کاین کارخانه کم و بیش تغییر می کند
۲ ) ساقی بیا که دور گل است و زمان عیش/ پر کن پیاله و مخور انـدوه بیش و کم
۳) عییم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم/ کاین بود سرنوشت ، به دیوان قسمتم
۴ ) عیب درویش و توانگر به کم وبیش بداست/ کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم
کدام گزینه در بردارندة مفهوم بیت زیر است ؟ گفت باید حد زند هشیار مردم هست را /گفت هشیاری بیار ، اینجا کسی هشیار نیست
۱) در شهر یکی کس را هشیار نمی بینم/ هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
۲) من بی خود و توبی خود ، ما را که برد خانه/ من چند ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه
۳) تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می/ زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه
۴ ) چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مژ می شد/ وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
دیدگاهتان را بنویسید