آشنایی با اختلال شخصیت مرزی و علائم آن
اختلال شخصیت مرزی
متخصصان سال های طولانی است که عنوان مرزی را برای کسانی که بین ویژگیهای حاد روان رنجوری و دوره های روان پریشی از قبیل نا استواری هیجانی و دوره های روان پریشی نوسان میکنند به کار برده اند.
نا استواری چهره شاخص در اختلال شخصیت مرزی است.
در این اختلال خلق و هیجان شخص دستخوش نا استواری و ناپایداری است. دوره های حاد افسردگی و اضطراب و خشم مکرر بدون علت و سبب اشکار روی میدهد.خودنگری شخص دستخوش نااستواری است.و بین دوره های حاد تردید درباره خویشتن تا بزرگ و سترگ پنداری خویشتن نوسان میکند. روابط بین فردی شخص نیز دستخوش نا استواری شدید است و شخص از والا پنداری مردم تا سرزنش بی دلیل آنان نوسان میکند.این گونه مردمان غالباً دچار خلاء یاس آوری هستند و مرتباً به اشخاص یا درماندگان تازه متوسل میشوند تا بلکه خلا هولناک درون آنان را پر سازد. در عین حال ممکن است اعمال و رفتار بی نظر و قصد دیگران را به عنوان نشانه های رها کردن خویش تفسیر کنند .مثلا اگر درمانگر بر اثر بیمار شدن جلسه درمانی را لغو کند شخصیت مرزی آن را حمل بر طرد از جانب درمانگر کرده وگرفتار خشم و اندوه فراوان می شود. همگام با نا استواری خلق و خود نگری و روابط بین فردی اینگونه اشخاص به رفتارهای تکانشی آسیب به خویش گرایش دارند.از جمله جرح خویشتن و رفتار خودکشی .جرح خویشتن غالباً به صورت خودسوزی یا رگ زنی در می آید.سرانجام اینکه شخصیت های مرزی دوره های ناپایدار و گذرایی را تجربه میکنند که طی آن احساس ناب واقعی بودن، از دست دادن زنجیره گذر زمان و حتی فراموش کردن اینکه چه کسی هستند پیدا میکنند.علاوه بر این کسانیکه دچار این اختلال هستند معمولاً برایشان یکی از اختلال های روانشناختی مطرح است از قبیل اعتیاد به مواد مخدر، افسردگی، اختلال اضطراب فراگیر، هراس ساده و هراس از مکانهای باز ،اختلال استرس پس آسیبی و اختلال وحشت زدگی.
خطر خودکشی بیش از هر زمان در خلال یک یا دو سال اول پس از تشخیص مرزی برای آنان وجود دارد.این که تا وقتی شخص دچار بحران حادی نشود که او را به سوی تدابیر درمانی بکشاند چنین تشخیصی برایشان مطرح نمیشود علت زیاد بودن خطر در این دوره است. میزان شروع شخصیت مرزی بین ۱ تا ۲ درصد است .میزان تشخیص این اختلال برای زنان بیشتر از تشخیص آن برای مردان است .مردمانی که دچار این اختلال هستند رویهمرفته روابط زناشویی پرآشوبی دارند و در محل شغل خود اختلالات بیشتری پیدا میکنند و بیش از حد متوسط به ناتوانی های جسمانی دچار می شوند.
بنابه این نظریه اینگونه مردمان جای پایی در دنیای واقعی استوار می کنند اما هنگام مواجهه با تعارض به جای دفاع های پیشرفته از دفاع های ابتدایی تری از قبیل انکار سود می جویند.
کسانیکه اختلال شخصیت مرزی دارند علاوه بر نارسایی یادشده هرگز نتوانستند جنبه های مثبت و منفی خود پنداره خویش یا برداشت از دیگران را یکپارچه کنند. علت این امر در رفتار سرپرستان آنها در دوران کودکی آنان است که هرگاه کودک وابسته به آنان و تصمیم آنان باشد او را با پاداش مواجه میسازند اما تلاش های کودک را برای استقلال و جدا شدن از سرپرست با خصومت و طرد روبرو می کنند.
به این ترتیب است که شخصیت های مرزی خودشان و دیگران را به صورت یکپارچه خوب یا سراسر بد می بینند و بین این دو در تردید می مانند این فرایند را دوپارگی نامیده اند. تغییر پذیری و نوسان هیجان ها و نگرش به روابط شان برخاسته از همین دوپارگی است. پژوهش های دیگری درباره مردمان گرفتار این اختلال نشان از پیشینه بهرهکشی جسمانی و جنسی از آنان در کودکی دارد.
این قبیل بهرهکشی منجر به اختلال هایی در تشکیل خودانگاره شخص شده و همین اختلالها به زعم قالب نظریه پردازان هسته مرکزی در اختلال شخصیت مرزی را می سازد.اخ
دیدگاهتان را بنویسید